عشق یا انتقام p8+خبر بد🥲
🙂🙂🙂
توجه:
ببخشید بخاطر چند روز فعالیت حالم واقعا بد بود ببخشید ناراحت نشید که اینو میگم ولی پسر عمو مامانم فوت شده😭 منو پسر عمو مامانم خیلی سفر میرفتیم و خیلی باهم رفیق بودیم اونم منو کلی میخندوند ولی امروز تمام این خنده ها به گریه تبدیل شد از وقتی پسر عمو مامانم فوت شده کلا حالم بد شده نمیتونم 4 روز فعالیت کنم تو وبلاگ لیدی باگ پس خواهشا درکم کنید و نگید چرا کم بود بقیه پارتا هم تو وبلاگ لیدی باگ هستش هرکی میخواد درکم کنه یه قلب سیاه زیر این پست بزاره🖤
____________________🖤🖤🖤____________________
لوکا و کلویی تو ماشین
لوکا: خب بابام چیکار میکنه؟
کلویی با خنده: بابام چیکار کنه لوکا چهار چشمی منتظر توعه برنامه های خیلی خوبی برات داره شب نطق زیبایی در انتظارته اماده باش
لوکا: نه نه اصلا نمیخوام الان اصلا طاقت ندارم
کلویی با خنده: من اولین باری که اومدم پاریس با حمل گوجه شروع به کار کردم
لوکا و کلویی با خنده: از پایین ترین پله
لوکا با خنده: عجب مردیه حوصلم سر رفت
کلویی: تو منتظر شب بمون لوکا اونوقت میفهمی حوصله سر رفتن یعنی چی
لوکا: تو میدونی الان چیکار کنی منو برسون شرکت تا ادرینو ببینم به خودم بیام تازه اومدم بعد شب میایم شروع میکنیم
کلویی: البته که این کارو میکنیم لوکا چقدر منطقیه تو این وضع من به بابام چی بگم
لوکا با خنده: تو به بابام چی بگی ابجی خوشگل من چیزی نداره بگه؟
کلویی: وایسا لوکا الان تصادف میکنیم چیکار میکنی؟ موقعی که من ماشین میرونم اینطور نکن دیگه
مرینت تو شرکت ادرین
مرینت: واو عجب شرکتیه
از زبان مرینت
وارد شرکت ادرین شدم داشتم میرفتم ملاقاتش که یهو....
پایان پارت8
____________________🖤🖤🖤__________________
امیدوارم درکم کرده باشید🙂
بای🙂